نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

هستی من.نفس

تکان خوردن جنین

تكان خوردن جنين در داخل رحم از چه زماني شروع مي شود؟ هر چند جنين از هفته هفتم يا هشتم شروع به تكان خوردن مي كند و در سونوگرافي مي توان اين مسئله را مشاهده كرد ولي تكان خوردن جنين در داخل رحم معمولاً قبل از هفته هاي 16 تا 22 احساس نمي شود. مادراني كه قبلاً حامله بوده اند زودتر از مادران شكم اول اين تكان هاي كوچك را كه اصطلاحاً "لگد زدن" خوانده مي شوند حس مي كنند. وضعيت فيزيكي هم در احساس كردن اين تكان ها نقش دارد؛ زنان لاغر تكان ها را راحت تر از زنان چاق حس مي كنند. تكان ها چه حسي دارند؟ زنان حامله حس خود از تكان خوردن جنين را به اين صورت توصيف كرده اند: حس تركيدن پاپ كورن، شنا كردن ماهي در شكم، و يا پر زدن پروان...
2 فروردين 1392

نکاتی درباره حرکات جنین

حرکات نی نی تون تو دل مامانی 12 نکته درباره حرکت جنين در کيسه آب دکتر شيرين نيرومنش/متخصص زنان و زايمان/استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران 12 نکته درباره حرکت جنين در کيسه آب وقتي بچه لگد مي زند... شايد يکي از مهم‌ترين و جالب‌ترين مراحل بارداري، احساس حرکت‌هاي جنين در بدن مادر باشد اما از آنجا که اين حرکات نشانه سلامت و حيات جنين هم هستند، گاهي باعث نگراني مي‌شوند. دانستن 12 نکته زير شايد کمي از نگراني‌هايتان کم کند...   1.شروع حرکات: اگرچه حرکات جنين از هفته 8-7 بارداري شروع و در سونوگرافي هم ديده مي‌شود اما هر مادر بارداري قبل از هفته 22-16 بارداري حرکات جنينش را حس نمي‌...
2 فروردين 1392

سفره هفت سین امسال

سلام نازگل قشنگم   فرشته آسمونی قشنگم. دختر بی همتای من. دختر نازمممممممم الان که دارم برات مینویسم اول فروردین سال 1392 هست امروز عید نوروز اولین عیدیه که تو با مایی البته با این تفاوت که تو دل مامانی هستی . دوردونه قشنگم امسال بهترین سال زندگی من و بابایی خواهد بود با ورود تو بهترین هدیه خــــــــدا. واقعا از خدای مهربون ممنونم که تو رو به ما هدیه داد من و بابایی هم به خدای مهربون قول دادیم که از تو به بهترین نحو مراقبت کنیم. بگم به عسل مامانی که موقع سال تحویل مادربزرگ مامان بابایی برای نهار خونه ما بودند بعد خوردن نهار و جمع و جور کردن آماده شدیم و پای سفره هفت سین نشستیم و منتظر موندیم. وقتی سال تحویل شد برا خودم و بابا...
1 فروردين 1392

تشکر از همه

دست همه درد نکنه که بهم کمک کردند تا کمی حالم خوب بشه و امیدوارم این مریضی های مامان اذیتت نکرده باشه. راستی دلم برا درست و حسابی غذا خوردن تنگ شده یعنی بعد از به دنیا اومدنت همه چی برمیگرده سرجاش خدا کنه!!!!!       ...
28 اسفند 1391

تعیین جنسیت

کوچولوی من   سلام   وااااااااي خداي من ! امروز روز 27 اسفند ماه 1392 قراره برای تعیین جنسیت به مرکز تصویربرداری برم چون جنسیت نی نی مونو نمی دونم و دلم براش خیلی تنگ شده و هم اینکه از سلامتش مطمئن بشم. ظهر آماده شدم و چون باید خیلی منتظر می موندم خودم تنهایی با آژانس رفتم و دیگه بابایی نیومد. مث همیشه اونجا شلوغ بود و باید نوبت میگرفتم و منتظر می موندم.   مث همیشه یا با مامانایی که اونجا بودند صحبت میکردم تا یه چیزایی یاد بگیرم  و یا به آهنگ گوش میدادم تا کمی آرامش داشته باشم آخه دیگه طاقت نداشتم می خواستم زودتر ببینم توی شیطون که توی دل مامانی هستی دختری یا پسر . تو این فکرا بودم که یه خانومی اومدند و ن...
27 اسفند 1391

آزمایش غربالگری

سلام فرشته نازم   بگم برای نی نی خودم که صبح روز 24 اسفند ماه 91 آماده شدم و چون بابایی سرکار بود و منم حال خوبی نداشتم آژانس گرفتم و برا آزمایش غربالگری به آزمایشگاه رفتم شلوغ نبود اما کمی منتظر موندم تا نوبتم بشه. جواب سونوی nt رو نشونشون دادم و بعد از گرفتن خون ساده گفتند که جوابش مدتی طول میکشه خودمون تماس میگیریم خداحافظی کردم و به خونه برگشتم. خیلی استرس داشتم فقط دعا دعا میکردم نی نی مامان صحیح و سالم باشه تو این فکرا بودم که روز بعدش بهم زنگ زدند که جواب آزمایش آماده است میتونید بیایید ببرید. شک کردم با خودم گفتم آخه غربالگری که مدتی طول میکشه چرا زود آماده شده بابایی نبود برا همین چون استرس داشتم با عجله با اون حال و ...
25 اسفند 1391

سخنانی از بزرگان در مورد کودک

* از بزرگان جهان*   *گابریل گارسیا مارکز*اگر خداوند فقط و فقط تکه ای زندگی در دستان من میگذارد به هر کودکی دو بال هدیه میدادم رهایشان میکردم تا خود بال گشودن و پرواز را بیاموزند.             *بل کافمن*کودکان خبره های راستین اند آنچه برای آنها گرانبهاست بهایی ندارد تنها ارزش دارد.             *هنری میلر*تنها هنرمندانی که برایشان راه باز می کنم کودکان هستند. از نظر من نقاشی های کودکان در زمره کارهای استادان قرار دارند.             *ویلیام شکسپیر*کوکان هدیه خدا هستند...
10 اسفند 1391

ماجرای سوختگی

سلام کوچولوی مامان   به کوچولوم بگم یه روز که عموم اینا اومده بودند خونه بابابزرگ تهران بهم زنگ زدند که برم ببینمشون برا همین بابایی منو آماده کرد که بریم اونارو ببینم شاید حال و روزم بهتر بشه روحیه ام عوض بشه اما واقعا حالشو نداشتم اما بلاخره رفتم. اونجا که بودم بابابزرگ که دید حال خوبی ندارم و سرماخوردگی مامانی خوب نشده شلغم گرفته بود اونارو پخت و قرار شد که بخور بدم برا همین پتویی انداخت رو سرم و قابلمه داغ رو زیر پتو جلوم گرفت اما از شانس بد ریخت رو پام و پام سوخت فقط گریه میکردم و تو دلم میگفتم خدایا اگه میریخت رو شکمم چی خدایا خودت رحم کردی. بچه ها پامو باد می زدند پماد می زدند که کمی آروم بشم حتی اون موقع مامانم اینا هم ...
1 اسفند 1391

سونوگرافی NT

سلام دلبندم   برا دنیای مامان بگم که هفته پیش که پیش دکترم بودم برام سونوی nt نوشت که اختلالات ژنتیکی جنین رو نشون میده تا امروز که سی ام بهمن ماهه داشتم روزشماری میکردم که بلاخره امروز وقتش رسیده  برا همین امروز صبح مث همیشه از مرکز تصویربرداری وقت گرفتم و گفتند که عصری اونجا باشم. اونقدر حالم بد بود که نگو سرماخوردگی. تب و لرز. بدن درد از یه طرف و بالا آوردن های مامانی از طرف دیگه خیلی اذیتش میکرد ولی بااین حال رفتم سونو . بازم مث همیشه شلوغ بود و باید خیلی منتظر می موندم و برا اینکه حواسمو پرت کنم با مامانایی که اونجا بودند شروع کردم به حرف زدن.  بلاخره نوبتم شد رفتم داخل بعد از احوالپرسی دکتر گذاشتند تا صدای قل...
30 بهمن 1391

مسافرت مامانی

جیگر مامانی   سلام ملوسکم   عشق مامانی اون شب که از خونه ی عمه ی بابایی برگشتیم با اون حال بدم با کمک بابایی لباسامو جمع کردیم و چیزایی رو که لازم داشتم برداشتم و چون بابایی مشکلی براش پیش اومده بود و نمیتونست منو ببره با بابابزرگ بابای خودش هماهنگ کرد و قرار شد که فردا صبح مامانی رو ببره خونه مامانش اینا. اما اون شب باز نتونستم بخوابم همش بالا می آوردم و بدنم فقط درد داشت سرماخوردگی مامانی هنوز خوب نشده بود. صبح با صدای تلفن بابابزرگ از خواب بلند شدم و وسایلمو جلوی در گذاشتم و کمی غذا و آب برای باربی سگمون گذاشتم تا بابایی که از سرکار برمیگرده تشنه گرسنه نمونه و ازش خداحافظی کردم و گذاشتمش تو اتاق و خودم آماد...
25 بهمن 1391