نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

هستی من.نفس

نتیجه نهایی

1392/4/18 23:39
نویسنده : آلیس
380 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان

 

بلاخره صبح شد و روز 17 تیرماه ساعت 9 صبح دکتر اومدند. دکتر سن بالا و خیلی مهربون بودند قیافه مو که دید گفت چته مادر شدن همینه دیگه باید سختی کشید تا مادر شد جواب سونوهارو دید وضعیتمو از پرستار پرسید و گفت باید همسرتون باشند تا با اونم حرف بزنم و برا همین به بابایی زنگ زدم تا خودشو برسونه آخه خونه بود و باید دنبال مامانم اینا هم می رفت. بعد از مدتی بابایی خودشو رسوند و حتی مادربزرگ اینا هم اومده بودند اما تو حیاط بودند. دکتر با بابایی حرف زد و گفت اینطور که سونوها نشون میدند باید ما هرچه زودتر بچه رو بیرون بیاریم و موندنش هم برای مادر خطرناکه هم برای بچه و باید تو دستگاه نگهش داریم من اصلا نمیتونم تضمین کنم و واقعا زنده موندنش دست خداست احمتال داره زنده هم نمونه و همه چی رو توضیح داد و گفت باید یه سونوی دیگه هم بدید تا ما تصمیم نهایی رو بگیریم و بعدازظهر باید برید بیرون این سونورو انجام بدید چون اینجا دستگاه هاشو ندارند. واقعا شرایط بدی بود من مونده بودم و فقط فکر و خیال تا اینکه عمه رفت حیاط و مادربزرگ با بابایی اومدند اتاق مامانم منو دید بغلم کرد و گفت نگران نباش همه چی درست میشه گریه نکن توکلت بخدا باشه حرفاش و وجودش آرومم کرد و کمی بابایی شوخی کرد و کلی حرف زدند. و ساعت ملاقات مامان بابایی هم اومدند آخه اونم نگران بود ولی خوب وجود همه آرومم میکرد

بعد از خوردن نهار و تسویه حساب آماده شدیم و با عمه و مادربزرگ اینا رفتیم سمت مرکز تصویربرداری خورشید دکتر سیدی برای سونو. چون اورژانسی بود فوری کارمونو راه انداختند و دکتر نوار قلبتو گرفتند اما بیست دقیقه طول کشید و سونوی داپلر رو انجام دادم وفتی دکتر سونورو انجام میدادند دیدمت که داری خودتو تکون میدی تو دل مامانی الهی فدات بشم که همش تکون تکون میخوردیآقای دکتر برام صدای قلبتو گذاشت تا بشنوم از خوشحالی اشک تو چشام جمع شد الهی فدات بشم که قلبت مث گنجشک تند تند میزد خیلی دلم برات تنگ شده دکتر گفتند خدا رو شکر که همه چی عالی و نرماله و جای نگرانی نیست مث همیشه منو خوشحال کردی و سلامت بودی اینم جواب سونو: مقدار مایع 145 سن 31هفته و 1روز قربونت برم وزنتم هزار ماشا.. شده بود 1800 گرم الهی فدات بشم که روز به روز داری تپل تر میشی و دکتر گفتند  نوار قلب بچه نشون میده که حرکت داره و همه چی مرتبه جای نگرانی نیست خیالمون راحت شد که از نگرانی مامانی رو در آوردی و با خودم گقتم عزیز دل مامان من و بابایی بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدنت هستیم از دکتر خداحافظی کردیم و بیرون که اومدیم خبر رو به مادربزرگ اینا هم دادیم اونا هم کلی خوشحال شدند و با هم رفتیم بیمارستان.

دکتر عمل داشتند و ساعتها عملش طول میکشید برا همین بابایی بقیه رو برد خونه و من موندم و عمه تا دکتر جواب رو ببینند. ساعتها طول کشید تا اینکه دکتر اومدند و جوابو دیدند و گفتند مشکلی وجود نداره و میتونید برید و فقط با دکترت مشورت کن و باید تحت نظر باشی همه چی کنترل بشه نمیدونی چه لحظه شیرینی بود نمی دونستم از ذوق و خوشحالی گریه کنم با یخندم. با عمه ماشین گرفتیم و اومدیم خونه اصلا حوصله نداشتیم ولی با شوخی های بابایی کمی روحیه مون عوض شد گفتیم خندیدیم و با خیال راحت اون شب تونستم با آرامش بخوابم فردای اون روز با مامانم اینا رفتیم بیرون کمی خرید کردیم و رفتیم خونه مامان بابایی نهار رو اونجا خوردیم و بعد مادربزرگ اینا راهی شدند تا برگردند آخه خاله جون فردا صبح 19 تیرماه نی نی کوچولوشون قراره دنیا بیاد و نباید تنها باشه بودن مامانم بهش آرامش میده. راستی فردا اول ماه رمضان هم هست مامانی. هر سال روزه هامو میگرفتم حتی یه روزم زودتر از همه روزه میگرفتم اما امسال نمیتونم خوشگلم آخه بخاطر تو جیگر طلای مامان نمیشه سلامتیت به خطر می افته فقط میخوام از فردا شروع کنم هر روز یه جز از قرآن بخونم مث سالهای دیگه خدا قبول کنه. تو این روزای خوب دعا میکنم صحیح و سالم دنیا بیای خدایا خودت کمکمون کن. خدایا حتی به خاله نازی هم کمک کن استرس نداشته باشه خودش و نی نی کوچولوش صحیح و سالم از اتاق عمل بیرون بیان فرحان جون پسرخاله ی عزیزم پیشاپیش ورودتو به این دنیا تبریک میگم منتظر منم باشید این روزا منم میام پیشتون.

دل تو دلم نیست این روزا زود بگذره و تو آغوشم بگیرمتدرسته که پراسترس ترین روزای زندگیمه ولی ارزششو داره چون همین روزا تبدیل شدند به قشنگترین لحظات زندگیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)