نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

هستی من.نفس

وضعیت مامان و از شیر گرفتن نفس جون

سلام قشنگ مامان خوبي نفس مامان برا هستي مامان تعريف کنم که اين روزا حال ماماني خيلي خوب نيست ويارش خيلي بده هرچي که ميخوره همش بالا مياره همش سردش ميشه فشارش پايينه بايد آمپول تقويتي بزنه وقتي هم که آمپول بهم ميزنند مامان بزرگ يا عمه سيمين شما نفس مامان خيلي گريه ميکني الهي قربون اون اشکات بره ماماني که هواي ماماني رو داري   اين روزا دارم سعي ميکنم که يواش يواش از شير بگيرمت يه بار که مامان بزرگت خونه مون بود گفت اينجوري کن و اونجوري کن يعني چسب بزن يا فلفل ديديم طاقت نياوردي و فقط گريه کردي الهي قربونت برم من ماماني منو ببخش واقعا ببخش که دارم بهت ظلم ميکنم اما مجبورم آخه بايد ني ني مونم رشد کنه بزرگ بشه سالم باشه م...
25 آبان 1393

چهارده ماهگي نفس جون و به راه افتادنش

14 ماهگی نفسی  سلام خوشمزه من خوبی کلا کارها و اداهات خیلی بامزه شده و به نظر من هر روز شیرین تر و خواستنی تر میشی. دختر بی نظیر و مهربون من آدم از داشتن فرزندی مث تو مسرور نباشد چه کند؟ این روزا شیرینی و بانمکی. گاهی دلم میخواد بتونم زمان رو متوقف کنم وقتی مثلا منو می بوسی یا ناز میکنی... ازت ممنونم بخاطر تمام این لحظه ها این شادمانیا که بی منت به ما می بخشی و به خاطر بودنت مهربانی هات و خنده هایت... ممنون که خالق تمام این لحظه های نابی. و اما داستان غذا خوردنت... من و بابایی واقعا ناراحتیم که این روزا فقط وزن کم میکنی و به شدت بدغذا شدی بمیرم من که مجبور شدم از شیر بگیرمت و الان نتونی خوب غذا بخوری. سعی میکنم یه لق...
28 مهر 1393

هدیه خدا به مامان و بابا و نفس جون

سلام نفس مامان برا جیگر مامان بگم که امروز هشتم شهریور ماه 93 فهمیدم که چند روزیه عادت ماهانه ام عقب افتاده استرس داشتم که خدایا نکنه نکنه......... اما دیگه شک کردم و طاقت نیاوردم و به بابایی گفتم که امروز ظهر یه بی بی چک گرفت وقتی تست کردم دیدم مثبته وای خدایا خیلی ناراحت شدم از اینکه نفس مامان هنوز داشت شیر مادر میخورد راه نیفتاده بود واي نکنه خوشکل مامان غصه بخوره راستش از اینکه نی نی دیگه می آد فقط نگران و دلواپس نبودم خوشحال هم بودم  که تو هم بازی خواهی داشت و اگه دختر باشه که چه بهتر دوستت همدمت همه کست میشه اگه پسر باشه پشتته و از این حرفا امروز بعداز ظهر به دکترم زنگ زدم و رفتیم پیشش بی بی چک نگاه کرد و گفت م...
8 شهريور 1393

سیزده ماهگی نفس مامان

سلام عزیزم این ماه سیزده ماهه شدی مبارک باشه نفسم. برات بگم که مگه میشه شما یه لحظه یه جا بشینیییییی آروم هستی هااااااااا ولی گاهی حس میکنم نمیتونم از پست بربیام آخه هر روز که بزرگتر میشی وروجک بازی هات بیشتر میشه. خوابت بهتر از قبل شده گوش شیطون کر شبا فقط برا شیر خوردن بیدار میشی روزا هم وقتی خوابی باید سکوت مطلق باشه وگرنه از خواب بیدار میشی و یه کم ازت تعریف کنم مهربونی و اجتماعی هستی خیلی راحت بغل همه میری اولش کمی غریبی میکنی ولی بعد دوست میشی و کلا خوشرویی. عاشق جمعی و سروصدا رو دوست داری کلا راستشو بخوای به قدری شیرین و دوست داشتنی هستی که با خستگی زیاد از بودنت و داشتنت لذت میبرم. یک ثانیه یک لحظه دست از فعالیت و تکاپو و س...
7 شهريور 1393

دخترم روزت مبارک

      خداوند لبخند زد دختر آفریده شد! لبخند خدا روزت مبارک روز دخترای گل مبارک     تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم دخترم روزت مبارک                                         میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا...
5 شهريور 1393

تولدت مبارک نفس جون

                نفس و محمد عزیز تولدتان مبارک                   گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند در بهترين روز تاريخ زيباترين هديه اش را به ما داد.               نفس عزیزم کدامين هديه را به قلب مهربانت تقديم کنيم که خود گنجينه ي زيبايي هاي عالمي؟ اي شيريني لطيف ترين سرود طبيعت، چگونه خدا را براي چنين بخشش رنگيني شکر گوييم؟         دخترم امروز سالروز تولد بابا محمد هم...
2 شهريور 1393

واکسن یک سالگی نفس جون

سلام قشنگ مامان خوبی شما امروز یک شنبه 2 شهریور ماه 93 وقت واکسن دارید برا همین امروز صبح از خواب بلند شدم و کارامو کردم و شمارو هم از خواب شیرین بلند کردم پوشکتو عوض کردم لباس تنت کردم و خوشگل شدید و بابایی هم از خواب بیدار شدند و آماده شدند که برند بیرون و منم قطره استامینوفن شمارو هم دادم و بهش گفتم که مارو هم برسونه با بابایی رفتیم خانه بهداشت تا واکسن یک سالگی تونو هم بزنند وای خیلی درد داره اما باید تحمل کنی دیگه مامانیییییییی رسیدیم و رفتیم داخل بابایی هم اومدند بعد از سلام و احوالپرسی وضعیت شمارو بهشون گفتم و ایشون هم     توضیحات لازم رو هم بهمون دادند. و بعد قد وزن و دور سر شمارو اندازه گرفتند و گفتند ...
2 شهريور 1393

نامزدی عمه نیلوفر و تولد یک سالگی نفس جون و بابا محمد

سلام نفس مامان خوبی خانومم   امروز صبح که از خواب بلند شدیم شما با عروسک هاتون بازی کردید و منم کارای خونه مونو انجام دادم لباس خودم و بابایی رو آماده کردم و همینطور لباس شمارو......... و برا خوشگلم بگم که امروز برا تولد شما هم از آتلیه وقت گرفتم تا شمارو ببریم آتلیه ازتون عکسای خوشگل خوشگل بندازند. راستش مامانی فکر کردم اینجوری بهتره که تا 5 سالگی هر سال ببرمت آتلیه تا برا روز تولدت ازتون عکس بندازیم و 5 ساله که شدی برات جشن تولد مفصلی بگیریم که هم بتونی قشنگ برقصی و هم ژست های خوشگلی بگیری برا عکس و فکر کنم شما دختر گلم با مامانی موافقی امروز ظهر برا ساعت 1:30 هم وقت آرایشگاه دارم برا همین کارامو که کردم زودی آماده ش...
30 مرداد 1393

دوازده ماهگی نفس جون

سلام سلام خوبی طلای مامان   من و تو در این مدت چنان شیفته و دلبسته هم شده‌ایم که دوری هم را برای یک لحظه هم نمی‌توانیم تحمل کنیم. باورکردنی نیست این بچه نحیف و غرغرو حالا آنقدر بزرگ شده که می‌خواهد خیلی از مسائل را به من تفهیم کند تو از حالا به دنبال استقلال هستی. تو اگر این ماه را پشت سر بگذاری، یک سالگی‌ات پر می‌شود. نفس مامان تو این ماه همش میگی این کیه این چیه.. مامانی همین که زنگ در رو میزنند میگی کیه کیه یا وقتی کسی میاد خونمون میگی این کیه این کیه قربونت برم من خوشگلم تو این ماه دیگه میتونی بایستی برا چند لحظه خیلی هم دلت میخواد راه بری اما نمیتونی و زودی می افتی رو زمین عجله نکن مامان...
15 مرداد 1393