نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

هستی من.نفس

رفتن به آتلیه

1392/5/16 23:10
نویسنده : آلیس
155 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام نازگل مامان

 

خوبی دنیای مامان منم ا بد نیستم برا رویای مامان بگم که خیلی دلم میخواست وقتی باردار میشم روزای آخر با بابابی بریم آتلیه و برا یادگاری از نی نی مون که تو شکم مامانیه عکس داشته باشیم آخه برام جالب و جدید بود. برا همین بابایی قبلا با دوستش هماهنگ کرده بود که امروز بعدازظهر 16 مرداد ماه بریم آتلیه اش شب قبلش با انتخاب خودم و بابایی چندتا لباس و چندتا کفش برا خودم و برا بابایی برداشتیم گذاشتیم کنار و مدتی تو اینترنت گشتم تا یه ژشت خوب برا بزرگ کردن عکس سه تایی مون از دوران بارداری پیدا کردم و خوشم اومد

امروز بعدازظهر من و بابایی راهی آتلیه آقا میلاد شدیموفتی اونجا رسیدیم فضای صمیمی و دلنشین استودیو محیط امن و پراز آرامشی رو برام ایجاد کرد. بعد از احوالپرسی ما یکی یکی لباسامونو می پوشیدیم و عکسامونو می انداختیم با مدل های مختلفخیلی از ژشت هارو من و بابایی خودمون انتخاب میکردیم و ایشون فضای اونجا رو با لباس و رنگش مناسب میکردند. آخه از بس عکس انداختیم دیگه راحت میتونیم ژست بگیریم و از دوربین هم خجالت نمیکشیدیم و خیلی راحت بودیم خیلی عکس انداختیم دیگه خیلی خسته شده بودیم الهی من قربونت برم که امروز مامانی رو اذیت نکردی تا بتونه عکسای خوشگل خوشگل بندازه تا بعدا که شما نگاه میکنید حال کنید و لذت ببرید بعد مامانی وسایلامونو جمع کردیم و نشستیم پای سیستم تا عکسایی رو که میخواهیم برامون ظاهر کنه انتخاب کنیم یک عکس بزرگ برا خونه خودمون انتخاب کردیم و دوتا برا مامان خودم و مامان بابایی انتخاب کردیم و بقیه رو گفتیم 13*18 برامون بزنه تا بذاریم تو آلبوم و  قرار شد تا روز زایمان بهمون تحویل بدهند. وای مامانی چه ذوقی میکنه آدم وقتی میره آتلیه و عکس می اندازه چقدر رو روحیه آدما تاثیر میذارهخیلی خوش گذشت حیف که زمان زود گذشت و تموم شد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)