نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

هستی من.نفس

هفت ماهگی

1392/12/26 14:05
نویسنده : آلیس
193 بازدید
اشتراک گذاری

نفس هفت ماهه سلام

 

 

تولد هفت ماهگیت مبارک

 

 

 

 

 

 

 

سلام گل قشنگم دختر نازم

روزها میگذرند و بزرگ و بزرگ تر میشی دیروز که بهت نگاه میکردم متوجه شدم که چقدر از همیشه بزرگتر و عاقل تر شدی مامانیییییییییییییی فدات

قربونت برم که هر چی بزرگتر میشی من و بابایی بیشتر از وجود قشنگت لذت میبریم

وقتی مشغول بازی با اسباب بازیهاتی نمیدووووونی چقدر دلمون ضعف میره دوست داریم زمان متوقف شه

همه غم و غصه ها فراموش میشه با وجود فرشته ای مثل تو توی خونمون

7 بهمن ماه 92 تولد زنموی بابایی بود که پسرشون آقا امیر میخواستند سوپرازشون کنند اون روز اذیتمون نکردی خیلی بهمون خوش گذشت همش بغلت میکردند قربونت برم که غریبی نمیکنی زودی با همه دوست میشی

چرا تعجب کردیییییی؟

 

 

 

 

 

ببین خوابیدنشو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وقتی تو صندلیت میزاریمت بقدری ذوق میکنی و با اسباب بازی هات بازی میکنی و خسته میشی که خوابت میبره.

نفسم تازگیا دوست داری دمر بخوابی هااااااا.

شبا بازم گریه میکنی و آروم نمیشی خودتم اذیت میشیییییی همه کاری برات میکنم اما خوب نمیشی چقدر باهات بازی میکنم اما بازم گریه میکنی چقدر لختت میزارم تا با خودت بازی کنی اما آرومت نمیکنند هرازگاهی هم بابایی میزارتت تو ماشین و میبرتت بیرون تا بخوابی و میخوابی و برت میگردونه ولی بازم بیدار میشی و جیغ و گریه راه می اندازی نمیدونم  چته آخه بابایی خیلی بیخواب شده نمیتونه درست و حسابی بخوابه الهی بمیرم براش و نصف شبا هم گریه میکنی تو خواب تا بخوابم باید بلند بشم نمیدونم گرسنه میشی یا جاییت درد میکنه نمیدونم خوشگلم اما شیر میخوری و میخوابی تا صبح چندبار بیدار میشی و گریه میکنی اآخهههه چیکار کنم خیلی ملوسی تا صبح همش باید بیدار بشم دیگه نفس جونم

دیگه تو این ماهت غذا خورم شدی قربونتتتتت برم بقدری با مزه غذا میخوری از چندتا قاشق فرنی شاید دوتاشو بخوری عاشق لیموشیرین و سیب هم هستی وقتی میخواهم بهت بدم بخوری اونقدر ذوق میکنی و خوشحال میشی که نگو ولی مامانی از فرنی اصلا خوشت نمیاد چراشو نمیدونم خودت بهتر میدونی عسلم بیسکویت رو دوست داری برا همین فرنی رو آبکی درست میکنم و با بیسکویت قاطی میکنم میخوری اینجوری خیلی دوست داری.

راستی مامانی وقتی غذا میخوریم تا غذا بره تو دهنمون چنان غذارو دنبال میکنی دلم کباب میشه اصلا بهم نمیچسبه خوب دخملم زودی بزرگ شو.....

عسلکم دیروز با بابایی ازت عکس گرفتیم که عکسهاتو میزارم.

 

 

 

 

 

 

اینجا لختت کرده بودم که بری حموم نگاه چه لمی داده الهییییییییییی

 

 

 

 

 

 

چرا نمی گذاری عکس بندازم یعنی قهریییییییییی یا نمیخوای عکس بندازی ناز میکنی برا مامانی آره؟

 

 

 

 

 

 

و اینم از حموم بیرون اومدنتون آفیت باشه مامان

 

 

 

 

 

 

جیگر طلا  داری تند تند پیشرفت می کنی کارایی که الان انجام می دی

شامل نشستن به تنهایی، چهار دست و پا رفتن که اونقدر تلاش کردی که بلاخره موفق شدی 23 اسفند ماه چهار دست و پا بری، و تلاش برای ایستادن که چند روز می شه داری خودتو بلند میکنی تا بایستی (من نمی دونم این همه عجله برا راه رفتن برای چیه)

جهت صدا ها رو خیلی خوب تشخیص می دی، بابایی که از سر کار می یاد کلی ذوق می کنیوقتی هم مامانی می خواد بره بیرون تا جلوی در دنبالم می یای، انگار می خوای بگی منم با خودت ببر، گاهی برای خودت آواز می خونی و بعضی وقتا هم با ما حرف می زنی که البته ما هم متوجه نمی شیم چی می گیییی

چقدر شيرين شدي عسلم

وقتي ميخوابي، وقتي چيزي ميخوري، وقتي حموم ميبریمت، وقتي بازي ميكني...خلاصه توي هر حالتي كه هستي، فقط بايد خوردت

هر چي رو ميبيني ميخواي امتحان كني ببيني چه مزه ايه. از كنترلي تلويزيون و گوشي تلفن كه عاشقشي گرفته تا انگشتاي پات!

 

 

 

 

 

 

وقتي برات تلویزیون رو روشن میکنم با دقت ميشيني و حسابي نگاه میکنی.

وقتي توي تخت کنار تخت خودمون بذارم مدتي كه بگذره و حوصله ات سر بره ميخواي خودتو پرت كني بيرون! وقتي توي تخت اتاق خودت ميذارمت اونقدر با عروسكات بازي ميكني و سروكله ميزني و كشتي ميگيري تا خوابت ميبره.

تاب بازي خيلي دوست داري و خودتو هي ميندازي بالا و پايين و ازينكه توش ايستادي خيييييلي ذوق ميكني. 

توی کریرتم دیگه نمیخوای بخوابی و همش میخوای نشسته باشی اما توی ماشین که میذاریمت زودی میخوابی و اذیت هم نمیکنی.

ببین چیکارا میکنی ای جانمممممممممممم خودتو قایم کردی پیدات کنم یا با مامانی قهری؟

 

 

 

 

 

 

چه میخنده اینقدر نخند دختررررررررررر

 

 

 

 

 

 

و اینم روزی که برات لاک زدیم چه خوشگل شدی تو

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)