نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هستی من.نفس

پیشرفت های خوشگل مامان در 8 ماهگی

1393/1/28 3:59
نویسنده : آلیس
299 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازمممم قربون چشمهای قشنگت برم من

دختر نازم می خوام بی مقدمه برم سراغ کارایی که تو این هشت ماه یاد گرفتی و الان که در آستانه 9 ماهگی هستی راجع به اونها صحبت کنم.

الان هشت ماه شده که اومدی تو بغلمون هر روز که میگذره شیرین تر و خواستنی تر میشی و من دلم نمیخواد بزرگ بشیییی هوممم آخه عاشق این سنتم خیلی نازی و بانمک البته همه میگن هر چی بزرگتر میشی شیرین تر میشی و منم دلم قنج میره.

دخملی طلا این روزها حسابی سرت با اسباب بازیهات گرمه و باهاشون بازی می کنی و منم میتونم به کارهام برسم

 

 

 

 

 

 

دیروز که تو مشغول بازی بودی و منم داشتم آماده میشدم بریم بیرون دیدم صدات نمیاد ترسیدم اومدم سراغت دیدم همونجوری نشستی اسباب بازیت تو دستت به بالشت پشتت تکیه دادی و لالا کردی وایییییییییی نمیدونی چه حسی بهم دست داد فداییییییییی خانومیات بشم نفس جونم و تا خواستم عکس بندازم بیدار شدید

 

 

 

         

 

  

 

 

 

 

و حتی با باربی هم بازی میکنی جدیدا.

 

 


 

 

 

برا خوشگلم بگم که تازگیا یاد گرفتی محبتتو بیشتر نشون بدی البته چند ماهی هست که محبت میکنی محبت کردنتم این مدلیه که هی میخندی هر کسیو که دوستش میداری بهش میخندی.

وایییییییی شدیدا عاشق آهنگ هستی و تا صدای آهنگ میشنوی شروع میکنی به رقصیدن و یاد گرفتی هم دست بزنی هم بای بای کنی.

بیرون که میبرمت همش خوابی خوشگلم انگار راه رفتن آرومت میکنه که بخوابی.

چهار دست و پا رفتنت هم عالی شده و حتی میتونی بلند بشی و بایستی البته یه جایی رو با دستت بگیری که بلد بشی هااااا مثلا تا رومو اون ور می کنم دستتو یه جایی گرفتی و بلند شدی و باید سریع بیام و بگیرمت که مبادا دستت ول نشه و نخوری زمین و امان از وقتایی که با سر به زمین می خوری اون موقع است که دیگه من بیشتر از تو دردم میگیره و گریه می کنم آخه تو کوچولویی گناه داری.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و حتی از زمین بلند میشی با پاهای باز در حالی که بالاتنه ات بطرف جلو است و دست های خودتو برای حفظ تعادل باز نگه میداری بشکل پل

 

 

 

 

 

 

فدات بشم که سر از همه جا درمیاری.

گوشت شدیدا به صداها حساسه تا میخوابی یه صدایی میشنوی زودی بلند میشی اصلا روزا که نمی خوابی مامانی شبا هم که می خوابی تا صبح هی بلند میشی و شیر میخوری تا بخوابی.

از لباس عوض کردن هم اصلا خوشت نمیاد و جیغ و داد راه می اندازی و تا می خواهم پوشکتو عوض کنم نمیذاری و این ور اون ور میریییییییییو و د فرار و با هزار بدبختی و سروصدا و بازی پوشکت میکنم ای خدا اینکارو نکن مامانی رو اذیت نکن آخهههههههههه قربونت برم من.

وقتایی که جاروبرقی می کشم با جاروبرقی دنبالم راه می افتی بعضی وقتا هم سیم جاروبرقی دورت گیر میکنه یا می زاریش تو دهنت و ولش نمی کنی پس چه جوری میگن بچه ها از صدای جاروبرقی می ترسند یا وقتی دارم با اتو لباس اتو میکنم با کنجکاوی میای سمتش و زل می زنی تا ببینی داره چه جوری کار میکنه و  اصلا هم نمی ترسی.

تازگیا یه عادت دیگه هم پیدا کردی فرشارو بلند میکنی و زیرشونو نگاه میکنی و یا هر چیز ریزی که رو زمین باشه زودی برمیداری و میذاری تو دهنت.

 

 

 

 

 

 

 دالی بازی هم یاد گرفتی و وقت و بی وقت هم سرتو کج میکنی که دالی کنی.

 

 

 

 

 

 

فقط هم دوست داری یا مامانی پیشت باشه یا بابایی آخه به فکر ما هم باش دخترم ما هم کار و زندگی داریم هر لحظه و هر ساعت نمیتونیم که پیشت بشینیم فدات بشم مننننننننننن.

اینم بگم که تازگیا یاد گرفتی وقتی از خواب بلند میشی اول تو تختت میشینی بعد هم اگه زود نیام پیشت پا میشی و می ایستی و شروع میکنی به داد زدن.

البته اینم بگم که با وجود اینکه از پیشرفت های لحظه به لحظه ات لذت می برم ولی هر چه بزرگتر میشی به مراقبت بیشتری هم احتیاج داری خوب همینه دیگه مامانی باید بزرگم کنی دیگههههههههه.

گل قشنگم امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی و لبت خندون

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)