دومین عروسی که نفس جون رفته
سلام دختر قشنگ مامان خوبی عسل مامان
امروز قراره که با همدیگه عروسی بریم این دومین عروسی هست که شمارو می بریم الهی قربوت برم من فقط مامانی رو اذیت نکنی هااااااااا تا بهمون خوش بگذره
از صبح که بیدار شدیم کارامونو کردیم حموم هم رفتیم شما هم تمیز و مرتب شدید و لباسی رو هم که دادم خیاط براتون بدوزند آماده است تا بپوشید و خوشگل بشوید مامانی خیلی خوشگل شده لباست خیلییییییییییی مبارکتون باشه لباس عروسی تنتون کنیم مامانییییییییی امروز لباستون با لباس مامانی هم ست شدهههههههههههه هاااااااااااااااا مادر دختریم دیگه
امروز بابایی مث همیشه مامانی رو درست کردند آخه بابایی بلده این چیزارو الهی من قربونشون برم موهامو درست کردند ولی خوب شدم هاااااا بهم می اومد آرایش هم کردیم و لباس شمارو هم تنتون کردم ازتون کلی هم عکس انداختیم و منتظر موندیم تا مامان بزرگ مامان بابایی هم بیاد خونه ما تا با همدیگه بریم عروسی برا جشن و شادی مامان بزرگ رفته بودند آرایشگاه وقتی اومدند خوب شده بودند لباسشونم خوشگل شده بود منو که دیدند فکر کردند رفتم آرایشگاه و گفت خیلی بهت می آد این مدلی ولی کی درست کرده اما سوتی ندادیمممممممم که کار باباییه بعد منتظر موندیم تا عمو میلاد هم بیاید آخه هر جا بریم میاد خونه ما آماده میشه بعد با هم میریم. بلاخره اومدند و آماده شدند و با هم رفتیم عروسی وای امشب شما همش بغل مامانی بودید بغل هر کی هم می رفتید زودی بی قراری میکردی و می اومدی تو بغل خودم امشب حتی مامانی هم کم رقصید خوب دیگه بچه داری همینه دیگه چیکار میشه کرد ولی مامانی رو اذیت نکردی و بهمون خیلی هم خوش گذشت و دست هم زدیم شما هم دست زدید و بقیه رقصیدند با عروس و داماد هم عکس انداختیم ایشا... خوشبخت بشوند همه هم می گفتند چه لباسی داره این دخترت چه خوشگل و ناز شده جیگری شده و اینم عکستون