نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

هستی من.نفس

دردودل مامانی

1392/12/29 21:12
نویسنده : آلیس
156 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای سخت اما شیرین تر از عسل

 

سلام دختر نازکتر از برگ

 

گل مامان این روزا من و بابایی داریم روزای تازه ای رو تجربه می کنیم... روزای خیلی سختی که با شنیدن صدای نفسات، بوی تنت، خنده هات از هر شیرینی تو دنیا شیرین تر میشن... همونجوری که میخواستیم همه چیز جدید شده... صداهایی که از خونه ما شنیده میشه، وقتایی که خوابیم، وقتایی که بیداریم، نگاه کردنامون، موضوع حرفامون و...

گلم ما داریم روزای سختی رو میگذرونیم... هر روز چشمای منو باباییت پر از خواب و خستگیه بابایی که هم خوابش کم شده و هم استراحتش قربونش برم من که کمک دست مامانی شده و هر کاری لازم باشه با تموم خستگیش انجام میده... عصرا که بابا میاد  اگه شما بیدار باشی خودتو میکشی که بپری تو بغل بابایی تا باهات بازی کنه و اگه خواب باشی به صورت زیبای تو نگاه میکنه.

هزاران هزار بار خدارو شکر میکنیم که تو سالم و سلامتی 

دلم خیلی چیزا میخواد که ندارم... چیزایی که مادی نیستند قیمتیم ندارن... چیزایی که ازم دریغ شد... الان که بهشون نیاز داشتم... گاهی وقتا دلم بدجور به حال خودم میسوزه... شادی و غممون تو تنهایی میان و میرن... وااای از وقتی که احتیاج به کمک داشته باشیم... اما اشکالی نداره دختر گلم ما 3 تایی از پسش بر میایم... ماها خدای بزرگو داریم... همونی که توی زیبا و مهربونو بهمون داد همونی که همیشه بوده و هست و خواهد بود... به زودی دلدردای توام تموم میشه مامانی، یکم دیگه تحمل کن شب بیداریای مام تموم میشه. عوضش خیلی خوووب یاد میگیریم که روی پای خودمون بایستیم و نیازمند هیچ کسی نباشیم

آرزوم اینه که تو این روزای تلخو هییییچ وقت تجربه نکنی... الان کرییرت روبرومه و تو با آرامش توش خوابیدی چشمام پر از اشکه... هم از عشق تو هم از سوز دلشکستگی... اما قلبم برای تو لبریزه از آرزوهای قشنگ... کاش هیچوقت یادم نره که تورو به این دنیا آوردم تا بشی همه چیز و همه کسم، چون یه روزی من باید بشم همه چیز و همه کس تو... یه روزایی میاد که به بودنم کنارت بیشتر از هر چیز دیگه ای نیاز پیدا میکنی حتی اگه غرورت اجازه نده بهم بگی... نمیذارم هیییچوقت مثل مادرت تو تنهاییت گریه کنی عزیزکم...

خدای بزرگ و مهربونم... ای بخشنده ترینم... ای همدمترینم... از اینکه سلطان قلب و روح و وجودمی از تو ممنونم. از اینکه در سخت ترین و غمگین ترین لحظه ها گل عشق و امیدت توی قلبم جوونه میزنه ازت ممنونم. از این همه لطف و محبتت که سراسر زندگیمو دربر گرفته ازت ممنونم. با من باش و بمون که چون تو هستی نیازی به غیر تو ندارم... همه چیزمو مدیون تو هستم بذار تا آخر مدیونت بمونم

دختر گلم، عروسک مامان بمیرم برات چه روزا و شبایی که دچار کولیک شدی و خیلی درد میکشیدی با هربار درد تو از خدا میخواستم همه درداتو بده به من... امشب هم وحشتنااااک درد داشتی اونقدر زور میزدی که رنگت مثل لبو قرمز میشد و رگای سرت معلوم میشد، بهت یکم عرق نعناع دادم ولی عشقم دوباره آروم گرفتی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)