نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

هستی من.نفس

نامه ای برای دخترکم نفس جان

دوستت دارم! چقدر زود بزرگ میشوی؟ برای چه این همه شتاب داری؟ برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست. اما اینگونه که تو می روی میترسم به گرد پایت هم نرسم. میترسم از تو جا بمانم. نفس زیبای من! خورشیدکم! انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من! انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند. بیرون از من نفس بکشد و بیرون از من ببلالد. تو آنقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی. فقط خدا میداند که من چقدر سخت و چقدر شیرین آن روزها را گذراندم. میوه دلم! روزهایی که میگذرند هرگز باز نمیگردند و روزهایی می آیند که من امروز برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و ...
30 ارديبهشت 1393

کارایی که نفس مامان تو 9 ماهگی انجام داد

سلام خوشگل مامان     راستی 9 ماهگیت مبارک عزیزم                                            سلام طلا خانوم خوبی دنیای مامان   ماهي كه گذشت تغييرات اساسي اي داشتي و حالا تو 9  ماهگی میتونی چهار دست و پا همه جا بري و براي خودت سير و سياحت كني و ميدويي اينور و اونور و ازين اتاق به اون اتاق، هر جا باشم سريع پيدام ميكني و ميخواي از پاهام بيايي بالا تا بغلت كنم حتی حموم که میرم میای پشت در وامی ایستی که تورو هم ...
29 ارديبهشت 1393

خونه عمه بابایی

سلام جیگر مامان   امروز ظهر یک شنبه 28 اردیبهشت ساعت 3 اینا آماده شدیم و رفتیم خونه عمه بابایی آخه فرناز جون دختر عمه بابایی از انگلیس اومدند تا یه ماهی اینجا باشند. بعد از احوالپرسی و کمی گپ زدن براتون یه کادوی خوشگل هم هدیه دادند با یه پیرهن خیلی ناز دستشون درد نکنه     اینم کلید درای خوشبختیتههههههه             چقدر خوشرنگههههههههههه             وای چقدر ازت تعریف میکرد میگفت نمکیه دوست داشتنیه خوشگله و آروم قربونتون برم من که خانوم شدید و اذیت نمیکنید مرصی گلم حتی وقتی همسرشون تماس گرفتند تورو...
28 ارديبهشت 1393

روزت مبارک بابایی

سلام نفس مامان خوبی هستی مامان   عشق مامان امروز 23 اردیبهشت ماه 93 تصمیم گرفتم اینجا یه کمی از خوبیای باباتو بنویسم تا هم تو اونو بشناسیش هم اینکه خودم خدایی نکرده این همه خوبی و مهربونیو فداکاریشو یادم نره... شکر خدا تو این 6 سالی که ما باهم زیر یه سقفیم زندگی مشترک خوب و خوشی با هم داشتیم و آرامش زیادی داشتم و دارم یعنی باباییت برام این آرامشو محیا کرده خیلی مهربونه خیلی صبوره خیلی آقاست   هرکاری از دستش بر بیاد می کنه تا منو خوشحال کنه... خداییش تو هر شرایطی که داشته هیچوقت کمم نذاشته هیچ وقت کمبودی حس نکردم... گوش شیطون کر تو این 6 ساله هیچ وقت قهرمون بیشتر از یه ربع طول نکشیده اصلا اهل دعوا نیستیم و دل شکوندن دل ه...
23 ارديبهشت 1393

تب شدید نفس جون

سلام نفس مامان   امروز دو روزه که تب داری و اصلا پایین نمیاد پاشوره ات میکنیم قطره استامینوفن ضد تب بهت میدیم اما انگار نه انگار همه میگویند بخاطر سرماخوردگیه یا دندوناشه حتما داره دندون درمیاره ولی ما دیگه طاقت نیاوردیم و جمعه 12 اردیبهشت رفتیم بیمارستان دکتر که معاینه ات کردند گفتند یه ویروسی اومده برا همین بچه ها که میگیرند فقط تب میکنند و چند روزی هم طول میکشه اما دختر گل شما حالش خوبه و فقط برا تبش قطره استامینوفن بدید و پاشوره اش کنید از دست تو مامانی که بیرون میری حالت خوب میشه   و اما اگه خوب نشد باید آزمایش بدهید شاید عفونت داشته باشه و ما هم با هزار فکر و خیال برگشتیم خونه مون اما بازم تب داشتی و حتی شیرم نمیخورد...
14 ارديبهشت 1393

مروارید کوچولو خوش اومدی

      سلام خانوم خانوماااااااا خبر دارم براتوننننننننن   تقريبا چند ماه بود كه همش آب دهانت ميومد، اونقدر كه مجبور شديم برات پيشبند ببنديم. يكي ميگفت براي اينه كه فك سفت ميشه. يكي ميگفت دندون ميخواد در بياد... خلاصه ما هم دلمونو خوش كرديم به اين چيزا گذشت و گذشت تا اينكه.... الان دو شبه همش تب داری و بی قراری می کنی و نصف شب از خواب ميپري و دستت رو به سرت و گوشات ميمالي. من فكر ميكردم نكنه عفونت داری يا دلت درد ميكنه. اين هم گذشت تا اينكه ديروز ديدم گرسنته ولي شير نميخوري! خيلي برام عجيب بود، گفتم شايد شير من بدمزه شده، اين هم گذشت و امروز صبح ديدم وقتي شير ميخوري واقعا نمیتونی بخوری و همش دهنت د...
11 ارديبهشت 1393

سالگرد ازدواج مامان و بابا

                          سلام دنیای مامان   خوبید عسلم برا نفس مامان بگم که امروز سالگرد ازدواج من و باباییه. پارسال تو شکم مامانی بودید اما امسال اولین سالیه که در کنار فرشته کوچولومون چنین روزی رو جشن گرفتیم مامانی چقدر لذت بخشه که با حضورت دنیامونو عوض کردی و زندگی مونو زیباتر. عزیزم خوشحالیم که در کنارمون هستی برات بگم که برا امشب با بابایی برا شام دال و ماکارونی و دلمه درست کردیم و به عمو میلاد هم گفتم کیک برا ما سفارش بده و بیاره امروز خیلی خانوم بودید و ما هم تونستیم همه کارامونو انجام بدیم. شب که ب...
10 ارديبهشت 1393

روز مادر مبارک

         مادر مهربونم روزت مبارك       نفس عزيزم امسال با وجود تو حس زيباي مادر شدن رو تجربه كردم. حس شيريني كه تا مادر نشدي نخواهي و نخواهي فهميد. همانطور كه من قبل از اينها نفهميدم و تو با آمدنت اين لقب رو به من دادي. اميدوارم كه بتوانم لايق اسم مادر باشم و بتوانم به نحو احسنت ايفاي نقش كنم. يادم هست اولين كسي كه بعد از زايمانم ديدم مادر مهربانم بود كه دستم را ميفشاريد و همانجا بود كه تازه فهميدم مادر يعني چه و خواستم دستش را ببوسم و قدردان محبتهايش باشم. مادر عزيزم با تمام وجودم دوستت دارم.  برا خوشگل مامان بگم که امروز مامان بزرگ هات و خاله نازی هم خونه ما بودن...
31 فروردين 1393

برای دخترکم

برای دخترکم دختر گلم این متن رو امشب جایی خوندم و به دلم نشست تقدیمش می کنم به تو که عزیز ترینمی. دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ. چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی. کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن. دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن. بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی. دخترکم تو زیباترینی. همیشه با این باور زندگی کن. خودت را فراموش نکن. شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد. اما به یاد داشته باش. کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند. دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست. اشتباه که کردی برخیز. اشکالی ندارد. بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند. خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگ...
31 فروردين 1393